کتاب های نشر مخاطب - کتاب های تخصصی حقوق و علوم سیاسی

  

حقوق بشر و شهروندی در آرا ائمه شیعه

  • نوع: تالیف
  • مولف: محمدجواد جاوید
  • ناشر: نشر مخاطب
  • سال انتشار: 1395
تماس
حقوق بشر و شهروندی در آرا ائمه شیعه
تاریخ ایجاد: 1395/08/13 آخرین ویرایش: 1395/08/13 بازدید: 5539

معرفی کتاب حقوق بشر و شهروندی در آرا ائمه شیعه

ائمة شيعه عليهم‌السلام از متفکران بزرگ جهان بشريت هستند. شايد اين بيان براي فردي که با تفکر اين بزرگان آشنايي ندارد بسي سنگين به نظر آيد. اما واقعيت آن است که انديشة انساني اين بزرگان به ‏ويژه در حوزة علوم انساني و خاص‌تر از آن در رشتة حقوق مدرن چندان بررسي نشده‌است. تاکنون، با تلاش انديشمندان مسلمان وگاهي غيرمسلمان ايشان اغلب به‏سان عرفايي کامل و متديناني تمام تنها توانسته‌اند محفل دين را منور سازند. اين نوشتار در واقع پرده‌اي ديگر از گنجينة دانش اين افتخارهاي بشريت را در حد توان نشان خواهد ‌‏‌‌داد. موضوع اصلي‌اي که همة اين نوشتار را به ‌هم مربوط کرده‌است بررسي نسبت حقوق بشر و شهروندي در گفتار و رفتار ائمة شيعه است. بايد تحقيق شود که اين بزرگان که همگي به‏دست حاکمان زمان خود شهيد شده‌اند چگونه در وضعيت صلح و جنگ، قيام و قعود، حکومت و رعيت به حقوق آدمي مي‌انديشيده‌اند و چگونه توانسته‌اند بين گرايش‏هاي ديني و حقوق انساني ارتباط برقرار کنند. پندار اين نوشتار نيز اين است که بدون شک در تفکر اين بزرگان،جداسازي روشني بين حقوق شهروندي و حقوق بشري وجود دارد؛ بنابراين سؤال از چگونگي آن‏ها يعني به نوعي تنها نسبت و ميزان اين حقوق سؤال مي‌شود. برخي از ائمة شيعه توفيق حکومت و خلافت داشته‌‌اند و برخي تنها امامت کرده‌اند. برخي با حاکم جائر زمانه جنگيده‌اند و برخي با چنين حاکمي صلح کرده‌اند. برخي آشکارا به تبليغ شريعت، مدنيت و در نهايت انسانيت پرداخته‌اند و برخي در کنج زندان، رندانه در انتظار فرصت نشسته‌اند. خلاصه هر يک روش و سبک ويژه‌اي براي هدف انساني خود داشته‌اند. هدفي که اگر نام اسلامي بر آن مي‌نهيم، در دل رويکرد انساني هم مي‌يابد چراکه رسالت ايشان جهاني و براي بشريت بوده‌است. به تعبيري آنها صداي عدالت انساني هستند؛ فرزانگاني که مانندي براي آنان نمي‏توان يافت. البته شايد اين ستايش در خور يک کتاب علمي نباشد و مخاطب را سخت گران آيد که چرا قبل از عرضه به تبليغ محصول آن پرداخته‌است. واقعيت آن است که نويسنده با همين اندک مطالعة يک رويکرد حقوقي در حوزة حقوق انساني توانسته‌است ارادت خود را به اين بزرگان دوچندان کند و بي‌‏پيرايه و فارغ از روش‏هاي پوزيتويستي و بي‏طرفانة علمي فاش مي‌گويد و از گفتة خود دل‌شاد است که هرچند در مقام تنظيم فرضية نخست بي‌طرف بوده‌است، اما در مقام استنتاج نهايي فرضيه بي‌طرف نبوده و زندگي اين انديشمندان مسلمان بر رأي او تأثير بسيار گذارده‌است تا آنجا که خوانندة نکته‏سنج مي‌‏تواند در برخي فصول ميزان هم‌نوايي مؤلف با موضوع را به دقت دريابد. هرچند مي‏توان اين امر را با روش‏هاي کيفي و ادراکي هم‏زمان مقبول جلوه داد، با اين‏ حال نگارنده نيازي به پي‏گيري چنين توجيهي نمي‌بيند. نتيجه آنکه بدون‏شک دراين کتاب کاستي‏هاي فراواني فراتر از ذهن مؤلف وجود خواهد ‌داشت؛ با اين‏ حال مي‌توان اين مژده را داد که يک‌بار مطالعة اين کتاب مي‌تواند خوانندة مسلمان را حداقل در فضاي ذهن خود، دغدغه‌دار کند؛ کمک کند تا به شکلي ديگر رهبران ديني را ببيند و خوانندة غيرمسلمان را به شوق اندازد تا در تفسير اسلام در بند صورت و روايت تاريخ آن نماند. کتاب با رويکرد حقوق انساني سعي دارد هر گزارة ديني را دقيق بررسي کند و بر اين منطق پاي مي‌‏فشارد که در اسلام گزاره‌‏اي نيست که تنها اسلامي باشد و تفسير انساني نداشته‌ ‏باشد.
در آخر اين بحث بايد اعتراف کرد که مؤلف قصد ندارد مطالبي را که در گذشته به‏صورت جزئي يا کلي در جايي به چاپ رسانده دوباره منتشر کند. اما از آنجا که بيشتر مطالب اين کتاب هنوز چاپ نشده و آنچه هم منتشر شده بيشتر در نشريات علمي حاضر به دليل تنگي قافيه (روش خاص تنظيم مقاله) کوتاه شده ‌‌است، به ناچار، تفصيل مطالب در اين مجموعه آمده ‌‌است تا خوانندة محترم مجموعه‌‌اي کامل را به‏سان منظومه‌‌اي مرتبط به‏هم در دسترس داشته‌‍ باشد و از هزينة مادي و معنوي آن هم براي جستجو رهايي يابد. به هر حال اين مجموعه توانسته ‌است تنها بخشي از نظرات برخي ائمة شيعه را دربارة حقوق بشر و شهروندي مورد بررسي و تحليل قرار دهد. شش امام شيعه در اين کتاب مورد بحث واقع شده‌‌اند که به ترتيب مي‌‌توان در فصول جداگانه با بخشي از تفکرات آنها در اين مورد آشنا شد.
1.    بخش اول کتاب با تأکيد بر انديشة امام علي عليه‌السلام به سراغ نهج‌البلاغه رفته‌ است. نکتة بحث اين است که علاوه بر تکاليف متقابل حاکم و رعيت در حوزة حقوق بشر، حقوق شهروندي و نقش دولت در آن نمي‌تواند توجيه کنندة خودکامگي حاکم در آن جامعه باشد. نامة 53 نهج‌البلاغه جايگاهي بس سترگ در توضيح اين مسئله دارد. با اين فرض که نظريه‌هاي رايج معاصر پيرامون حقوق شهروندي بيش از آنکه در بازگرداندن حقوق انساني شهروندان گامي برداشته‌باشند ناخواسته منجر به افزايش ابهام در مرزبندي‏هاي ناظر بر حقوق انساني در دوران کنوني گشته‌‌اند، پرسش بنيادين نوشتار بخش اول بر محور فهم چيستي مرزهاي حقيقي عدالت و انصاف در جداسازي و تقسيم حقوق انسان‌ها در دو حوزة حقوق بشر و شهروندي در عهدنامة مالک اشتر استوار مي‏شود.
2.    حسن‌بن‌علي عليه‌السلام، خليفة پنجم مسلمانان و دومين امام شيعيان جهان، براي حفظ حقوق بنيادين اعضاي جامعة اسلامي معاهدة صلحي را طراحي کردند که به دليل بناي نخستين آن بر نگه‏داري حقوق انساني و آزادي‏هاي اساسي، صلح عادلانه نام گرفته ‌‌است. بخش دوم کتاب به اين مسئله پرداخته ‌است که هر چند اين معاهده به اقتضاي شرايط حاکم در وضعيتي اجباري بسته‌‌شد و نيز طرف معاهده يعني معاوية‌بن‌ابي‌سفيان، والي باغي شام، در عمل به هيچ‏يک از مفاد آن وفادار نماند تأکيد بر رعايت اصولي اوليه همچون حق حيات، آزادي، امنيت، عدالت و برابري باعث شده تا مضامين صلح امام حسن (ع) با معاويه به‌عنوان سندي در راستاي استقرار صلحي پايدار و عادلانه پذيرفته ‏شود. بازخواني متن اين صلح‏نامه و شرايط تاريخي آن نشان مي‌‏دهد که چرا و چگونه خليفة پنجم مسلمانان جهان براي تأمين حقوق بنيادين افراد جامعه و ضمانت حقوق انساني و آزادي‏هاي اساسي آنان، حاضر به سازش با قدرت طلبي يک والي ناچيز شدند.
3.    حقوق بشر حقوقي است که انسان به دليل انسان بودن از آن برخوردار است و در صورت تضييع، قيام براي دفاع از آن هم بخشي جدا‌نشدني از همين حقوق محسوب مي‌شود. اين برداشت براي نخستين بار در تاريخ بشريت از سوي حسين‌‌بن علي‌‌ (ع) به طور آشکارا عملي و نهادينه شد. اين بيان فرضية اصلي بخش سوم است. به‏علاوه بايد گفت که اصل قيام براي بازگرداندن حقوق بشر در سطحي که خود، خويشان و ياران فرد، قرباني حقوق انساني ديگران گردند، فرهنگي بود که تنها در نهضت حسيني نمود يافت. از اين‏رو پندار اين گفتار اين است که جنبش‏ها و نهضت‏هاي مشابه بعد از اين قيام، همگي نه براي هدف اصيل و انساني اين قيام بلکه بيشتر براي دفاع از اصل اين قيام يا خونخواهي قربانيان آن انجام شده‏اند. بررسي و تحليل علل حقوق بشري قيام عاشورا و نهضت حسيني موضوع بحث اين بخش است.
4.    حقوق بشر به‌عنوان حقوقي مرتبط با همة انسان‏ها در ذهن و زبان امام سجاد نيز جايگاه بي‌بديلي دارد. رسالة حقوق به‌جامانده از ايشان را شايد بتوان بزرگ‏ترين سند حقوقي يک پيشواي ديني دانست که در آن بر حقوق همگان و نه هم‌کيشان خود تأکيد دارد. البته اين حقوق که امروزه از آن به‏عنوان حقوق بشر ياد مي‌‏کنيم مرز ظريفي با حقوق افرادي دارد که خود را متدين مي‌دانند و در يک فضاي اجتماعي، با هدف سعادت جمعي به هم‌زيستي با ساير افراد پرداخته‌اند. جداسازي حقوق اخير از حقوق بنيادين مي‏تواند زمينة جداسازي حقوق بشر از حقوق شهروندي در انديشة امام سجاد)ع ( باشد. بخش چهارم کتاب با در نظر گرفتن اين جداسازي به بررسي عناصر اين دو دسته حقوق در کلام امام سجاد (ع) پرداخته‌‌است.
5.    از ويژگي‌هاي مکتب امام صادق (ع) در مباحث حقوقي به‌ويژه آن بخش که ناظر بر حقوق محض انساني يا به بيان امروزي حقوق بشر است، تبيين عقلاني است. بخش پنجم به بررسي حقوق اين مهم مي‌پردازد. دورة امام صادق (ع) جايگاه عقل در درک احکام شرعي و حقوق فردي به اوج کمال رسيد به‏طوري‏که شايد نتوان هيچ سابقه‌اي براي قبل از آن سراغ گرفت. اين سبک تأمل مستقيم يا غيرمستقيم باعث رونق روش تعقلي در همة مکاتب فقهي شد که به نوعي از دانش امام صادق (ع) روزي مي‏يافتند. روش تعقلي به‏عنوان يک مبنا در تمام علوم دوران حضرت نمود يافت. تأثير اين روش در دانش حقوقي اسلام ثمرات زيادي داشته ‎‌‌‏است که خواسته يا ناخواسته منجر به تبلور انديشة شيعي به مثابه مکتب عقل ‏محور در حوزة حقوق انساني شده ‌‏‏است. بررسي روش عملي مکتب امام صادق (ع) در اين مورد نشان مي‌‏دهد که نوعي تعامل بين سبک علمي اين مکتب و مکتب حقوق طبيعي وجود دارد. بخش پنجم کتاب با تعقل ‏محوري دانستن هر دو مکتب حقوقي قصد دارد تا فرضية اشتراک رويکرد علمي اين‏ دو در ارتباط با حقوق بنيادين انساني را بررسي کند. خروجي اثبات چنين فرضيه‌اي، ثبوت فلسفة حقوق مشترک يا واحد براي حقوق جهان‌شمول انسان است.
6.    حقوق بشر مسيري به‏سوي آخرالزمان است؟ بخش آخر کتاب با اين سؤال پايه به بررسي نسبت حقوق بشر و مهدويت مي‌‏پردازد و آن‏ را پيرو بحث قوانين طبيعي تحليل مي‌‏کند. در اين نگاه، بشر معاصر لزوما در آخرالزمان نيست، اما به گونه‌اي رفتار مي‌‏کند که گويي در آن است. آيا اين رفتار بازتاب طبيعي سبک زندگي امروز بشر است؟ برخي از فيلسوفان و جامعه‌شناسان معاصر دوره‌اي را که در آن به‌سر مي‌بريم دورة گذار از قرائت‌ها و روايت‌هاي کلان مي‌نامند. آنها معتقدند همگان در برزخي به‏سر مي‌‏بريم که آيندة آن تاريک و گذشته‌اش آکنده از اشتباه است. بشر امروزي ديگر نه ادعاي بندگي دارد و نه سمت خدايي را مي‌‏پسندد. از گذشته بريده و به آينده بدبين است. بنابراين همه چيز را مي‌‏پذيرد و هيچ چيز را بر‌‌نمي‌گزيند. اين دوره را بسياري دورة پسامدرن يا فرا‌تجدد مي‌نامند. اما آيا دوره‌اي که برخي از روي يأس و برخي از روي ترس آن را عهدي متفاوت از سابق مي‌‏بينند بيشتر محتاج پيامبري معنوي ‌است يا دوره‌‏اي که انسان خود را خدا ناميد و از آسمان بريد؟ به ديگر سخن چه زماني اين بشر خاکي محتاج پيامبريست؟ در عهد کودکي و بازي، عصر غرور و جواني يا حين پيري و کوري؟ در مرحلة دوم، چگونه پيامبري او را متقاعد و قانع مي‌‏سازد؟ بخش آخر کتاب با علم به مسئلة حيران بودن بشر امروزي و حق معنوي او به مثابه حقي بشري، به دنبال يافتن پاسخي به پرسش‏هاي بالاست. اساس سخن در اين فرضيه نهفته ‌است که «گفتمان پيامبري پايان ندارد» و يکي از علايم حيات جاويدان اين گفتمان اصل مهدويت است. گفتمان مهدويت نيز در چارچوب قوانين طبيعت نمايان مي‏شود.
7.    انسان به مثابه يک فرد، صاحب مجموعه‌اي از حقوق است که با آنها متولد شده است. آيا حق بر مقام عصمت نيز چنين است؟ در فصل هفتم کتاب، پاسخ سوال مثبت بوده است. اما سوال مهمتر اين است که، چگونه تعليمي مبتني بر حق انساني منجر به تربيت انسان معصوم مي‌گردد؟ انسان مي‌تواند با نوع خاصي از تربيت به مقام عصمت (3) برسد مشروط به آنکه علاوه بر اراده (1) پيشتر علم (2) و (3) عمل را در آن راستا فراهم ساخته باشد. اين بيان اخير فرضيه متن حاضر و پاسخ سوال اصلي است. تحقيق حاضر بيان مي‌کند که به دليل وجود گرايش به کمال در طبيعت و فطرت آدمي، رسيدن به جايگاه انسان کامل به عنوان يک حق طبيعي براي بشر همواره فراهم است. اين کمال متعالي همان مقام عصمت است. رسيدن به اين مقام برخلاف فرضيه‌هاي رايج، محصور در شخص معصوم (ع) اعم از نبي (ص) يا امام (ع) نيست و هر انساني مي‌تواند به اين مقام برسد مشروط به اينکه از تربيتي معصومانه برخوردار باشد. اين تربيت در اول گام بايد مبتني بر " معرفت " و شناسايي قوانين طبيعي در انسان باشد که همسو با فطرت اوست.
در پايان لازم مي‌دانم از خوانندگان محترم بخواهم حتماً نظرها، انتقادها و پيشنهادهاي خود را به‏عنوان هديه‌‏اي به مؤلف پيش‏کش نمايند تا از تحليل درست عقلي بيشتر از تجليل نادرست احساسي برخوردار گردم. نيز شايسته مي‌‏دانم ازعزيزاني که درتنظيم و نشر اين مجموعه همکاري داشته‌اند صميمانه سپاسگزاري نمايم: سرکار خانم دکتر عصمت شاهمرادي و آقاي ميثم بدخشان که از همکاري صادقانه دريغ نکرده‏اند، همچنين از علي‌اصغر فرج‌پور اصل‌مرندي دانشجوي کارشناسي ارشد معارف اسلامي و حقوق دانشگاه امام‌صادق عليه‌السلام به جهت همکاري درنگارش «مرز حقوق بشر و حقوق شهروندي در رسالة حقوق امام سجاد (ع)» تشکر مي‌کنم.