کتاب های نشر مخاطب - کتاب های تخصصی حقوق و علوم سیاسی

  

نظریه های همگرایی منطقه ای و رژیمهای بین المللی

  • نوع: تالیف
  • مولف: دکتر دهقانی فیروزآبادی
  • ناشر: نشر مخاطب
  • سال انتشار: 1393
  • قطع: وزیری
تماس
نظریه های همگرایی منطقه ای و رژیمهای بین المللی
تاریخ ایجاد: 1394/02/07 آخرین ویرایش: 1394/02/07 بازدید: 9588

معرفی کتاب نظریه های همگرایی منطقه ای و رژیمهای بین المللی

مقدمه

 

روابط بين‌الملل همواره شاهد فرايندهاي متضاد و متعارض بوده است. از يك سو، منازعات و مناقشات بينكشوري جنگ و ستيزش در سطح بين‌المللي را در پي داشته است؛ تعارضات و اختلافات درونكشوري نيز جنگ‌هاي داخلي و واگرايي ملي را برانگيخته است. از سوي ديگر، اشتراكات و انتظارات مشترك بين ملت‌ها و كشورها همكاري بين‌المللي و همگرايي منطقه‌اي را به بار آورده است. اين دو فرايند و پديدة متضاد باعث پردازش نظريه‌هاي متعارض در روابط بين‌الملل و مطالعات منطقه‌اي شده است. بعضي از نظريه‌ها منازعه و جنگ را در كانون تحليل خود قرار داده‌اند؛ برخي ديگر از نظريه‌ها بر همكاري و همگرايي تأكيد و تمركز كرده‌اند. از اين رو، دو دسته از نظريه‌هاي جنگمحور و صلحمحور ساخته و پرداخته شده‌اند.

غلبه و سلطة نظريه‌هاي منازعهمحور بر روابط بين‌الملل موجب به حاشيه رفتن يا غفلت از نظريه‌هاي همكاريمحور شده است، در حالي كه اين دسته از نظريه‌ها بخش زيادي از ادبيات نظري در روابط بين‌الملل را به خود اختصاص داده‌اند. دو نمونه از نظريه‌هاي همكاريمحور و صلحمحور نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي و رژيم‌هاي بين‌المللي هستند. اين نظريه‌ها حاصل تلاش نظري و كنش معرفتي براي تبيين/تفسير فرايند همگرايي و همكاري در سطوح منطقه‌اي و بين‌المللي هستند. اگرچه سطح، گستره و غايت اين دو دسته از نظريه تفاوت دارد ولي هدف هر دوي آنها درك، فهم و شناخت علل و انگيزه‌هاي همگرايي و همكاري بين جوامع مختلف انساني و كنشگران بين‌المللي است.

در منابع فارسي موجود كه به تقرير و تبيين نظريه‌هاي مختلف روابط بين‌الملل مي‌پردازند نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي نيز توضيح داده شدهاند. اما، نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي صرفاً به نظريه‌هاي كلاسيك آن منحصر شده است؛ در حالي كه امروزه، نظريه‌هاي همگرايي تنها به انواع كلاسيك آنها محدود نمي‌شوند. چون، بسياري از نظريه‌هاي عام روابط بين‌الملل نيز در صدد تبيين اين پديدة بين‌المللي رايج و شايع در سطح منطقه‌اي برآمده‌اند؛ به‌گونه‌اي كه حتي نظريه‌هاي منازعهمحوري مانند نوواقع‌گرايي نيز مجبور بوده‌اند موضع خود در قبال اين واقعيت بين‌المللي انكارناپذير را روشن كنند.

آثار نظري فارسي در مورد رژيم‌هاي بين‌المللي نيز اندك و انگشتشمارند. و در اين آثار نيز نظرية رژيم‌هاي بين‌المللي يا در ذيل نظرية نهادگرايي نوليبرال توضيح داده شده است؛ يا برخي از رهيافت‌هاي نظرية رژيم‌ها برجسته و بررسي شده‌اند. از اين رو، همة رويكردهاي نظرية رژيم‌ها به صورت مستقل و مستوفي تقرير و تبيين نشده‌اند. اين در حالي است كه طيف گسترده‌اي از رهيافت‌هاي نظري در ذيل نظرية رژيم‌ها قرار دارند كه شايستة تقرير و تبيين هستند.

هدف اين كتاب پُر كردن اين خلأ نظري است، به‌گونه‌اي كه تلاش مي‌شود تا انواع مختلف نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي و رژيم‌هاي بين‌المللي توضيح داده شود. بدين منظور، ده نظرية معطوف به همگرايي منطقه‌اي شامل چهار نظرية كلاسيك فدراليسم، كاركردگرايي، نوكاركردگرايي، و نظرية ارتباطات و شش رهيافت نظري نوواقع‌گرايي، نوليبراليسم، بينحكومت‌گرايي ليبرال، انتقادي، سازهانگاري، و نظام جهاني تلخيص و تبيين مي‌شوند. سپس رويكردهاي نظري ساختاري، كاركردي، بازي‌ها، شناختي، و سازهانگاري به رژيم‌هاي بين‌المللي در قالب نظرية رژيم‌ها نيز توضيح داده مي‌شوند. تبيين اين نظريه‌ها خود مستلزم تمهيدات نظري ديگري است. اين مقدمات نظري با بحث و بررسي نظريه و نظريه‌پردازي در روابط بين‌الملل و تحول نظريه‌هاي منطقه‌گرايي و همگرايي منطقه‌اي فراهم مي‌گردد. 

تبيين نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي و رژيم‌هاي بين‌المللي، افزون بر اهميت و ارزش نظري، از چند جهت آموزشي و عملي ديگر نيز ضرورت و مناسبت دارد. يكي از ارزش‌هاي آموزشي توضيح نظريه‌هاي همگرايي همانا توليد ادبيات نظري لازم براي دانشجويان ‌گرايش‌هاي مختلف مطالعات منطقه‌اي است؛ رشته‌اي كه در سال‌هاي اخير گسترش كمي يافته و در انتظار توسعة كيفي است. تعميق و توسعة منطقه‌گرايي نوين و اهميت يافتن مناطق در نظام بين‌الملل نيز تبيين نظريه‌هاي همگرايي منطقه‌اي را ضروري مي‌سازد. قرار داشتن ايران در مناطق متداخل و متفاوت راهبردي شناخت منطقه‌گرايي و چگونگي همگرايي منطقه‌اي را براي دانشجوي ايراني مطالعات منطقه‌اي لازم و پراهميت مي‌كند.

شناخت نظرية رژيم‌هاي بين‌المللي نيز واجد ارزش و اهميت است. نخست، نقش، كاركرد، و فراگير شدن رژيم‌هاي بين‌المللي در نظام بين‌الملل موجود حاكي از آن است كه بدون شناخت كافي از آنها نمي‌توان درك و فهم درستي از روابط بين‌الملل داشت. دوم، يكي از مهمترين موضوعات سياست خارجي ايران يعني پروندة هسته‌اي ارتباط مستقيمي با رژيم‌هاي بين‌المللي دارد. زيرا، اين پرونده در قالب يكي از رژيم‌هاي بين‌المللي تعريف و تعقيب مي‌شود. سوم، رژيم‌هاي بين‌المللي فرصت‌ها و چالش‌هاي بسياري را براي كشورهاي عضو و غيرعضو ايجاد مي‌كنند كه استفادة بهينه از آنها شناخت عميق و دقيق آنها را ضروري مي‌سازد.

اميدوارم اين كتاب، كه دربرگيرندة بعضي از فصل‌هاي كتاب جامع‌تر «نظريه‌هاي روابط بين‌الملل» است كه در آينده نزديك منتشر خواهد شد، بتواند اين اهداف را برآورده سازد. افراد بسياري در فرايند چاپ و انتشار كتاب پيشرو نقش داشته‌اند كه شايستة تقدير و تشكر هستند. بيش و پيش از هركس از همسر و فرزندانم متشكرم كه با صبر و صبوري خود شرايط و محيط مناسب براي نگارش كتاب را فراهم آوردند. همكار فاضل آقاي روحا... طالبيآراني و نيز آقاي غلامعباس دارابي مدير محترم انتشارات مخاطب تلاش وافري كردند تا اين اثر به نحو شايسته‌اي چاپ و منتشر شود؛ از اين بابت از هردوي آنها سپاسگزارم. 

 

سيدجلال دهقاني فيروزآبادي

استاد روابط بين‌الملل دانشگاه علامه طباطبايي

اول آذرماه 1393


 

 

 

فصل اول
نظريه و نظريه‌پردازي در روابط بين‌الملل

 

با عنايت به نقش و كاركرد نظريه‌‌ها در درك، فهم، توضيح و تفسير روابط بين‌الملل، از يك سو،‌ و آثار عملي و رفتاري آن‌‌ها از سوي ديگر، واكاوي ماهيت، اهداف و انواع نظريه‌‌هاي روابط بين‌الملل و فرايند نظريه‌پردازي به‌عنوان معرفت نوع دوم اهميت و ضرورت مي‌يابد. از اين رو، تقرير و تشريح نظريه‌‌هاي روابط بين‌الملل و تبيين چگونگي و فرايند نظريه‌پردازي يكي از موضوعات و مباحث مهم روابط بين‌الملل است كه در دهه‌‌هاي اخير رونق و رواج بيشتري يافته است.

تلاش براي توضيح نظريه‌‌ها و كنكاش دربارة چگونگي پردازش آن‌‌ها در چارچوب فرانظريه صورت مي‌گيرد. به طوري كه توضيح ماهيت، هويت و قدرت تبيين نظريه‌‌هاي مختلف و فرايند پردازش آن‌‌ها نيز ارزش معرفتي دارد و جزئي از فعاليت علمي به شمار مي‌رود. فرانظرية روابط بين‌الملل درصدد پاسخگويي به اين پرسش معرفتي است كه يك نظرية خوب و مطلوب روابط بين‌الملل چگونه است و چه ويژگي‌هايي دارد. از اين رو، فرانظريه بخشي از تلاش و تحقيق براي تبيين موضوع اصلي روابط بين‌الملل به صورت غيرمستقيم است. زيرا، اگر اين ادعا درست باشد كه دستكم بخشي از معناي واقعيت به نظريه بستگي دارد، و اين كه نظريه نيز براي اثبات صحت و صدق خود به فرانظريه وابسته است، فرانظريه در روابط بين‌الملل از جايگاه والايي برخوردار است. پس فرانظريه، به معناي نظريه‌اي دربارة نظريه، نهتنها انحراف از موضوع اصلي روابط بين‌الملل نيست بلكه در متن رشتة روابط بين‌الملل قرار دارد.

بنابراين، فهم و درك و تحليل درست روابط بين‌الملل در گرو شناخت دقيق و عميق نظريه‌‌هاي روابط بين‌الملل است؛ به‌گونه‌اي كه مي‌توان ادعا كرد كه بدون نظريه نمي‌توان روابط بين‌الملل را به خوبي درك و فهم كرد. زيرا، هيچ كس فارغ از نظريه به جهان روابط بين‌الملل نمي‌نگرد و آن را دريافت نمي‌كند. بدين ترتيب، برداشت درست از واقعيت‌‌ها و پديده‌‌هاي بين‌المللي مستلزم شناخت صحيح از نظريه‌‌هاي تبيينكنندة آنها است. اين امر اهميت و ضرورت مطالعة نظريه‌‌ها و رهيافت‌‌هاي نظري در روابط بين‌الملل را موجّه مي‌سازد.

هدف اين فصل واكاوي ماهيت، اهداف، انواع، معيار و ملاك نظرية‌‌ روابط بين‌الملل و فرايند نظريه‌پردازي است. به منظور تأمين اين هدف، مباحث در هفت بخش تدوين و تبيين مي‌شود. نخستين بخش به معناكاوي و مفهومشناسي مختصر نظريه‌پردازي  اختصاص دارد. در بخش دوم، انواع نظريه‌‌پردازي بررسي مي‌شود. معنا و مفهوم نظرية روابط بين‌الملل در بخش سوم به بحث گذاشته مي‌شود. بخش چهارم بخش به توضيح كاركردهاي نظرية روابط بين‌الملل مي‌پردازد. گونهشناسي نظريه‌هاي روابط بين‌الملل در بخش پنجم توضيح داده مي‌شود. موضوع بخش ششم ملاك‌ها ومعيارهاي نظرية خوب در روابط بين‌الملل است. سرانجام در بخش هفتم محدوديت‌هاي نظريه و نظريه‌پردازي علمي در روابط بين‌الملل مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد.

 

1. معنا و مفهوم نظريه‌پردازي

نظريه‌پردازي در علوم اجتماعي فعاليتي معرفتي براي كشف حقيقت است. يكي از اهداف مطالعات بين‌المللي نيز نظريه‌پردازي است كه، در كنار روش‌هاي ديگر، براي تبيين واقعيت‌ها و كشف حقايق صورت مي‌گيرد. از اين رو، نظريه‌پردازي به‌عنوان يك كنش معرفتي، يكي از مهمترين اهداف مطالعات روابط بين‌الملل است. فعاليت فكري‌اي كه با هدف پردازش مفاهيم و ايده‌ها يا رابطة جديد بين آنها يا درك و فهم نويني از روابط موجود و ممكن انجام مي‌شود، به‌گونه‌اي كه در اين فرآيند نظريه‌هاي مختلف و متعارضي در روابط بين‌الملل ساخته و پرداخته شده‌اند. هر يك از اين نظريه‌ها نيز ادعاهاي معرفت و حقيقت و تبيين و تفسير واقعيت موجود و ممكن را دارند. با عنايت به نقش و كاركرد نظريه‌ها در درك، فهم، توضيح و تفسير روابط بين‌الملل، از يك سو، و آثار عملي و رفتاري آنها، از سوي ديگر، واكاوي فرآيند نظريه‌پردازي، حائز اهميت بسياري است.

از اين رو، بحث و بررسي چگونگي نظريه‌پردازي يكي از مباحث و موضوعات جاري در روابط بين‌الملل بوده است كه در سه دهه اخير رواج و رونق بيشتري يافته است. كنكاش دربارة چگونگي پردازش نظريه‌ها در چارچوب فرانظريه صورت مي‌گيرد، به طوري كه توضيح چگونگي تأثيرگذاري عوامل عيني و ذهني مختلف مانند زبان، گفتمان، فرهنگ، جهانبيني، ايدئولوژي، تاريخ، مذهب، اخلاق، قوميت، جغرافيا، طبقه و غيره بر روند نظريه‌پردازي مهمترين هدف و كاركرد فرانظريه است.

نظريه‌پردازي در روابط بين‌الملل، به‌عنوان يك شاخه از علوم اجتماعي، معنا و مفهوم واحد و يكساني ندارد، بلكه تعاريف و انواع گوناگوني از آن ارائه مي‌شود. چارلز راگين نظريه‌پردازي را تبيين ايده‌هاي جديد بهصورت استقرايي مي‌داند، به طوري كه نظريه‌پرداز براساس اسناد و مدارك جديد، يك مفهوم نظري يا رابطه جديد يا درك و فهم جديدي از روابط و مناسبات موجود را ارائه مي‌دهد (Ragin,1994:45).

از نظر مارتين وايت[1]، نظريه‌پردازي در روابط بين‌الملل ساخت نوعي نظرية سياسي است كه چارچوبي براي تفكرهاي موجود ارائه مي‌دهد (به نقل از سيف زاده، 1376: 15). مورگنتا نظريه‌پردازي را جمعآوري داده‌ها و معنا بخشيدن به آنها از طريق برهان، تعريف مي‌كند (مورگنتا، 1374). دوئرتي و فالتزگراف نظريه‌پردازي را تلاش فكري براي دستيابي به فهم نظري پديده‌ها و صورتبندي قوانين كلي دربارة رفتار سياسي و بين‌المللي كه احتمال درستيشان زياد است تعريف مي‌كنند (دوئرتي و فالتزگراف 49:1372).

بعضي ديگر، نظريه‌پردازي را تدوين فرضيه‌هاي انضمامي براساس شواهد و مدارك بهدست آمده از راه مشاهده و مرتبط ساختن آنها در يك چارچوب مفهومي عملي تعريف مي‌كنند، به طوري كه نظريه‌پردازي شامل دو فعاليت فكري است: نخست تدوين فرضيه‌ها و سپس آزمودن آنها جهت تأييد يا ابطال آنها. اين نوع نظريه‌پردازي اصطلاحاً نظريه‌پردازي علمي خوانده مي‌شود.

1ـ1. انواع نظريه‌پردازي

براساس تعريف معرفتشناختي از نظريه و نظريه‌پردازي و تجربة عملي در روابط بين‌الملل، دو نوع نظريه‌پردازي تجربي و فراتجربي قابلتفكيك است كه در قالب اثبات‌گرايي و فرااثبات‌گرايي تجلي مي‌يابد.

 

1ـ2. اثبات‌گرايي: نظريه‌پردازي تجربي

اثبات‌گرايي متضمنّ طبيعت‌گرايي (شامل قانونيتباوري و اصل علّيت)، تجربهباوري، عينيتباوري، و رفتار‌گرايي است. نظريه‌پردازي اثبات‌گرا در صدد پردازش نظرية علمي تجربي در روابط بين‌الملل است، به‌گونه‌اي كه به تأسي از علوم طبيعي با روش استقرايي و براساس توالي مشاهده، توصيف يا تبيين، تدوين فرضيه، آزمون فرضيه، تدوين قوانين، و پيشبيني نظريه ساخته و پرداخته مي‌شود. نظريه‌پردازي اثبات‌گرا يا رفتار‌گرا در روابط بين‌الملل بر پيشفرض‌ها و اصول فرانظري خاصي استوار است.

1ـ1ـ2. طبيعت باوري

نخستين اصل اثبات‌گرايي طبيعتباوري است. اين باور متضمّن وحدت علم و روش‌هاي واحد در كلية علوم اعم از طبيعي و اجتماعي ـ انساني از جمله روابط بين‌الملل است. طبيعتباوري تام بدان معناست كه هيچ تفاوت اساسي و معناداري بين جهان طبيعي و جهان اجتماعي و به تبع آن علوم طبيعي و علوم انساني ـ اجتماعي وجود ندارد. نسخة ضعيف‌تر و معتدل‌تر طبيعتباوري، با وجود پذيرش تفاوت و تمايز جهان طبيعي و جهان اجتماعي، به كارگيري روش‌هاي تجربي علوم طبيعي براي تحليل و تبيين جهان اجتماعي و روابط بين‌الملل را ممكن و مطلوب مي‌داند  (Smith, 1996:16) .

طبيعتباوري در چارچوب فيزيكاليسم بر اين باور است كه روش‌هاي مورد استفاده در علم فيزيك بايد به كلية علوم و حوزه‌هاي معرفتي علوم اجتماعي از جمله روابط بين‌الملل تسرّي داده شود، به‌گونه‌اي كه معرفت معتبر در علوم مختلف تنها از طريق كاربست اصول، مباني و روش‌هاي فيزيك به دست مي‌آيد. از اين رو، علوم طبيعي و اجتماعي در زبان و دستگاه مفهومي علم فيزيك مشتركند. پس هرآنچه در مورد اين علم صادق است در مورد علوم انساني ـ اجتماعي نيز صدق مي‌كند. تحليل و تبيين علمي در قالب فيزيكاليسم بر دو اصل اساسي «قانون فراگير» و «سازوكار علّي» مبتني است (منوچهري، 1387: 40 ـ39).

قانون فراگير به معناي وجود روابط دائمي، ثابت و عمومي بين پديده‌هاي اجتماعي، همانند پديده‌هاي طبيعي، و قاعدهمندي‌ها و الگوهاي عيني منظم در هر دو جهان طبيعي و اجتماعي است. مدل قانون فراگير براي تبيين بر قانونيتباوري[2] استوار است. در اين الگو كه الگوي قياسي ـ قانونبنياد خوانده مي‌شود، تبيين علمي بر مبناي قوانين علمي صورت مي‌گيرد. اين مدل از آنجا كه تبيين معتبر و مناسب را مبتني بر قوانين علمي مي‌داند قانونيتباوري خوانده مي‌شود. به‌گونه‌اي كه يك تبيين تنها در صورتي معتبر است كه برانگيزندة قانوني باشد كه همه مصاديق پديدة مورد تبيين را نيز در بر گيرد. قانونيتباوري متضمن و مستلزم تلقي رويدادها و موارد خاص بين‌المللي به‌عنوان مصاديقي از الگوهاي عام يا قوانين فراگير در روابط بين‌الملل است. براي نمونه، يك جنگ بين‌المللي، بر پاية قانون عام دموكراسي‌ها با هم نمي‌جنگند، بدان علت رخ داده است كه كشورهاي متخاصم ديكتاتوري بوده‌اند.

از اين رو، اقتضاي قانونيتباوري فرارفتن از رويدادهاي خاص و دريافتن و شناخت وجوه اشتراك آنها با ديگر موارد مشابه مي‌باشد (في، 1389: 271). قانونيت‌باوري حاكي از رابطة ثابت و عمومي بين يك دسته از رويدادهاي بين‌المللي با دستة ديگري از اين رويدادهاست. يعني قوانين علمي به لحاظ شكلي گزاره‌هاي كلي و عام هستند، به‌گونه‌اي كه اين قوانين بر كلية موارد و مصاديق مشاهدهشدة گذشته، حال و حتي آينده كه هنوز رخ نداده‌اند اطلاق ميشوند و صدق مي‌كنند. شكل منطقي اين تبيين الگوي قياسي ـ قانونبنياد است.

در اين الگو، يك گزارة توصيفكننده از مجموعه‌اي از قضايا در مورد مصداق و وقوع يك قانون عام استنتاج مي‌شود. استنتاج قياسي گزاره‌هاي تبيينشونده از گزاره‌هاي تبيينكننده مستلزم وجود قوانين عام و كلي است كه وقوع اين دو نوع پديده را لازم و ملزوم هم مي‌دانند. افزون بر اين، تبيين قانونبنياد متضمن پيشبيني نيز مي‌باشد. بنابراين، بر مبناي اصل قانونيت‌باوري ماهيت و اصالت علمي علم و نظرية روابط بين‌الملل كشف قوانين كلي و عام دربارة رفتار كشورها و نظام بين‌الملل و سپس پيش‌بيني بر پاية آنهاست (ملهم از: في، 1389: 277 ـ272).

اين قوانين ممكن است به دو صورت كشف شوند. رهيافت استقرايي، كه با رفتارگرايي عجين است، متضمّن استخراج و استنباط تعميم‌ها از مشاهدات خاص از تعداد زيادي از نمونه‌ها و موارد است. سنت علمي‌تر اثبات‌گرايي بر روشقياسي ـ فرضيه‌اي دركشف قوانين تأكيدمي‌كند. به‌گونه‌اي كه نظريه‌پرداز از يك نظريه آغاز مي‌كند كه مولد فرضيه‌هايي (يك شرايط و وضعيت مورد انتظار) است كه در معرض آزمون با واقعيت‌هاي سخت هستند و تنها در صورتي پذيرفته مي‌شوند كه از اين آزمون موفق بيرون آيند. در اين روش قياسي ـ تجربي براي مطالعة واقعيت بين‌المللي از چارچوب مفهومي، فنون مشاهده و اندازه‌گيري، ابزارهاي تحليل رياضي و شيوه‌هاي استنباط علوم طبيعي استفاده مي‌شود .(Della Porta and Keating , 2008: 26)

اصل زيربنايي ديگر تبيين علمي در قالب فيزيكاليسم، سازوكار علّي و تبيين علّي مبتني بر تشخيص و تعيين علت‌هاست، به طوري كه روش و تبيين علّي ناظر بر علتكاوي و كشف علت‌ها مي‌باشد. بنابر اصل عليت يا سازوكار علّي، تمامي پديده‌هاي طبيعي، اجتماعي و بين‌المللي علل مشخص و معيني دارند. از اين رو، تبيين به معناي تحليل است كه با يافتن علت يك حادثه يا پديده به دست مي‌آيد. سازوكار علّي بدان معناست كه مجموعه‌اي از رويدادها و وقايع بين‌المللي كه خود واجد قاعدهمندي‌ها و نظم قانونمندند (law - like regularity) از موارد تبيينكننده آغاز مي‌گردند و به موارد تبيينشونده ختم مي‌شوند (ليتل، 1388: 23 ـ22) .

البته بايد توجه داشت كه علت در اين اثبات‌گرايي به معناي تقارن دائم و ثابت است كه هيوم بهكار مي‌برد. يعني وقتي گفته مي‌شود حادثة «الف» براي نمونه «ديكتاتوري» حادثة «ب» در اينجا «جنگ» را ضروري مي‌سازد بدان معناست كه اين دو همزمان رخ مي‌دهند؛ نه اينكه وجود يكي لزوماً تحقق ديگري را ضروري و اجتنابپذير سازد.

 

2ـ1ـ2. عينيتباوري

دومين اصل اثبات‌گرايي عينيتباوري است. عينيت‌باوري  عبارت است از اين باور كه واقعيت بين‌المللي مستقل از ذهن، ادراك و شناخت نظريه‌پرداز في‌نفسه وجود دارد و به همين صورت در عالم خارج و بيرون از ذهن او قابل شناخت حسي مي‌باشد. اين به معناي جدايي و استقلال عين از ذهن و ارزش از واقعيت است. از اين رو، دانش و نظريه نوعي فرآيند بازسازي است كه در جريان آن محتواي ذهن نظريه‌پرداز دقيقاً همان واقعيتي را كه مستقل از آن است بازتوليد مي‌كند. هم‌چنين، بنابر عينيت‌باوري «عينيت» عملاً مساوي و مترادف با «صادق» و «حقيقي» است. معناي رايجتر عينيت شناخت عاري از ارزش، ادراكات پيشيني، احساسات، آمال و آرزوها و باورهاي نظريه‌پرداز و «عوامل فرهنگي و محيطي» است، به‌گونه‌اي كه واقعيت‌هاي بين‌المللي به لحاظ نظري بي‌طرف و خنثي هستند و به رغم ذهني بودن مشاهدات شناخت عيني جهان روابط بين‌الملل امكانپذير مي‌باشد (ملهم از: في، 1389: 351 ـ347).

عيني بودن علم و نظرية روابط بين‌الملل به معناي استقلال آن از نظريه‌پرداز از دو جهت است. نخست، نظريه‌پرداز، به‌عنوان فاعل شناسا، از طريق مشاهدات خود نسبت به عملكرد جهان روابط بين‌الملل شناخت پيدا مي‌كند. به‌گونه‌اي كه واقعيت‌ها و رويدادهاي بين‌المللي فارغ از مشاهدة نظريه‌پرداز و مشاهدهگر به همان توالي و ترتيب مشاهدهشده رخ مي‌دهند. دوم، يافته‌ها و نتايج حاصل از مشاهده از ويژگي‌هاي شخصي، نظام ارزشي و باورهاي نظريه‌پرداز تأثير نمي‌پذيرند، به طوري كه امكان تكرار مشاهده و دستيابي به نتايج واحد بهوسيله مشاهده‌گران و نظريه‌پردازان مختلف وجود دارد (چرنوف، 1388: 175).

3ـ1ـ2. تجربهباوري

تجربه‌باوري سومين و مهمترين اصل نظريه‌پردازي اثبات‌گراست. اهميت اين اصل و مفروضه در اثبات‌گرايي و معرفت‌شناسي آن به اندازه‌اي است كه بسياري اين دو را يكسان مي‌پندارند. تجربه‌باوري بدان معناست كه علم و نظريه نهايتاً بر مشاهده مبتني است و ملاك صدق آن نيز آزمون تجربي مي‌باشد. ادعاي اصلي تجربه‌باوري، نشأت گرفته از آراء و آثار ديويد هيوم و جان لاك، آن است كه علم و نظريه بايد بر نام‌گرايي پديدارگرا استوار باشد؛ يعني تنها گزاره‌هايي ماهيت و ارزش معرفتي و علمي دارند كه راجع به پديده‌هايي كه به طور مستقيم و بي‌واسطه به تجربة حسي در مي‌آيند، باشند. ساير گزاره‌هاي غيرمشاهدتي كه به اعيان ذره‌اي منفرد و مستقل ارجاع نمي‌دهند ماهيت و منزلت معرفتي و علمي ندارند (Smith,1996:19).

تجربه‌باوري بر مبناگرايي و شالودهباوري تجربي استوار است. مبناگرايي نيز خود متضمن دو مفروضه و باور معرفتشناختي است: اول، علم و نظرية موجه و معتبر از مشاهده عيني آغاز مي‌شود، به‌گونه‌اي كه علم و نظريه بر چنين زيربناي عيني محض مبتني است. بر پاية اين سنگ بناي مستحكم نيز مي‌توان، از طريق استنتاج، كل ساختار علمي را برپا داشت. باورهاي اساسي و بنيادي حاصل از ادراك بي‌واسطة عيني پايه و اساس اين استنتاج را فراهم مي‌سازد، به طوري كه مي‌توان تعميم‌هاي بسيار گسترده‌اي را از اين شالوده و مبناي بسيار محدود گزاره‌هاي مشاهدتي حسي جزيي استنتاج كرد. ادعاي اصلي آن است كه با تضمين و توجيه اين شالودة محدود و جزئي مبناي تجربي علم و معرفت اثبات مي‌گردد (براي مطالعه بيشتر رك: King, Keohane& Verba, 1994; Hollis, 1994)

دوم، در چارچوب نظرية تناظري صدق، ملاك صدق گزاره‌هاي معرفتي و علمي انطباق بر واقعيت‌هاي عيني است كه از طريق آزمون تجربي صورت مي‌گيرد. معيار صدق و كذب گزاره‌ها و نظريه‌ها امور واقع يا فاكت‌ها هستند. به‌گونه‌اي كه براي تعيين صدق و كذب گزاره‌ها و نظريه‌ها بايد به امور واقع خنثي و بي‌طرف استناد كرد. واقعيت‌هاي عيني تنها ابزار معتبر براي داوري در مورد ادعاي حقيقت گزاره‌ها و نظريه‌ها هستند. واقعيت‌ها نيز تنها به پديده‌ها و امور عيني، مشهود، محسوس و آزمونپذير محدود و منحصر مي‌شوند، به طوري كه تنها گزاره‌هايي كه در عمل و به تجربه بتوان آزمود و صحت و سقم آن‌ها را تأييد كرد معنادار هستند و در صورتي حقيقت دارند كه آزمايشهاي تجربي را با موفقيت طي كنند.

از اين رو، كلية گزاره‌ها و نظريه‌هايي كه در عمل آزمونناپذيرند بي‌معنا هستند و نمي‌توان در مورد صدق آنها داوري كرد. بدين ترتيب، همة گزاره‌هاي متافيزيكي، اخلاقي، و ديني و نظريه‌هاي هنجاري بي‌معني و غيرعلمي تلقي مي‌شوند كه امكان اثبات، تأييد و ابطال تجربي ـ حسي آنها وجود ندارد (Puchala, 2004: 18-20؛ اسميت، 1383: 509 ـ508).

4ـ1ـ2. رفتار‌گرايي

رفتار‌گرايي چهارمين اصل نظريه‌پردازي اثبات‌گراست. رفتارگرايي متضمن دو باور معرفت‌شناختي در حوزة روابط بين‌الملل است. نخست، در روابط بين‌الملل تنها تبيين رفتار بازيگران بين‌المللي و نه كنش آنها امكان پذير است كه بايد به آن اكتفا كرد. دوم، براي تبيين رفتار بازيگران بين‌المللي فهم و آگاهي از قصد، نيت و معنايي كه آنان از آنچه انجام مي‌دهند لازم و ضروري نيست          (Smith, 1996: 36).

در چارچوب رفتارگرايي، علم و نظريه صرفاً از طريق استنتاج و تعميم بر مبناي نظم‌هاي تجربي مشاهدهشده به دست مي‌آيد. اصل بنيادين رفتارگرايي، همانطور كه استيو اسميت بيان مي‌دارد (Smith, 1995: 7) آن است كه خود واقعيت بين‌المللي سخن مي‌گويد و نيازي به تفسير و كشف معنا و جوهر آن نمي‌باشد. رفتارگرايي بر منطق و روش استقرايي متكي است كه در آن گزاره‌هاي علمي از داده‌ها و شواهد تجربي استخراج و استنتاج مي‌شوند. از اين رو، هدف رفتارگرايي توليد علم و نظريه بين‌المللي استقرايي است كه قادر به ارائة فرضيه‌هاي پيشبينيكننده بر پاية تحليل كمي رفتار كنشگران بين‌المللي در سطح جمعي باشد (هاي، 1385: 31، 35 ـ34، 76 ـ75). علم و نظريه روابط بين‌الملل نيز برپاية ارائة فرضيه‌هاي تجربي مبتني بر تبيين كمي رفتار كنشگران بين‌المللي يا نتايج بين‌المللي تعريف و تدوين مي‌گردد.

بر اين اساس، رفتارگرايي در پي كشف علت رفتارها در سطوح فردي، جمعي، ملي و بين‌المللي است. رفتار نيز پديده‌اي قابلمشاهدة عيني است كه امكان سنجش و ارزيابي عيني آن وجود دارد. هدف نظريه و علم رفتاري كشف قواعد و قوانين عيني عام حاكم بر رفتار انساني، كنشگران اجتماعي و بين‌المللي است. رفتار آدمي، كنشگر اجتماعي و بين‌المللي صرفاً يك پديده طبيعي است كه در واكنش به محرك‌ها و علل خارجي روي مي‌دهد، به‌گونه‌اي كه رفتار خاستگاه بيروني دارد و از درون انسان و كنشگر نشأت نمي‌گيرد. اين امر بدان معناست كه قصد، نيت، انگيزه و ارادة انسان در شكل‌گيري و بروز رفتار وي نقشي ندارد. در نتيجه، تبيين علمي رفتار آدمي در سطوح فردي و اجتماعي مستلزم شناخت و فهم انگيزه، اراده و قصد وي نمي‌باشد (منوچهري، 1387: 43 ـ20). هدف علم رفتاري جمعآوري و پالايش داده‌ها، كشف همبستگي‌ها و تدوين تعميمات تجربي، فرضيه‌ها و الگوها و هم‌چنين رشد نظريه‌هاي آزموده شده و تأييد شده است كه بتوانند پديده‌ها را توضيح دهند (Bernstein , 1976 : 7).

براساس آنچه گفته شد، كاملاً مشهود است كه اثبات‌گرايي مستلزم و متضمن علمباوري (scientism) افراطي در روابط بين‌الملل است. علمباوري بدان معناست كه تنها دانش و نظرية روابط بين‌الملل معتبر و موجه معرفتي است كه از طريق تجربة حسي با بهكارگيري روش‌هاي تجربي رايج در علوم طبيعي به دست مي‌آيد. از اين رو، علم و نظريه تجربي صرفاً يكي از انواع و اشكال معرفت و نظريه ممكن نيست، بلكه تنها نوع موجه و معتبر آن است. به‌گونه‌اي كه علم و نظريه علمي به نوع تجربي ـ حسي آن محدود و منحصر مي‌شود (Habermas, 1972:4) . در نتيجه معرفت عبارت است از هرچيز معلومي كه محسوس و قابل تجربه و آزمايش باشد. (براي توضيح بيشتر رك: چرنوف، 1388: 168).

بنابراين، معرفت و نظريه‌اي كه از طريق تجربه به دست مي‌آيد و در عمل نيز تأييد گردد، يعني علم و نظريه تجربي، قطعيت دارد و حقيقت بلامنازع است. اين جزميت علمي بدان معناست كه هيچ گونه خطايي در علم و نظريه تجربي راه ندارد، به‌گونه‌اي كه قواعد و قوانين تعميميافته از روي تجربه قطعي و يقيني است. لذا، هيچ حقيقتي خارج از دسترس علم تجربي وجود ندارد. تنها راه وصول به حقيقت نيز علم تجربي است. از اين رو، گزاره‌ها و نظريه‌هاي فراتجربي و غيرحسي از آنجا كه خارج از دسترس علم تجربي هستند حقيقت و اعتبار علمي و معرفتي ندارند (استن مارك، 1377: 97 ـ95).

 



[1]. Martin wight

[2] . nomologicalism