کتاب های نشر مخاطب - کتاب های تخصصی حقوق و علوم سیاسی

  

تاريخ خاورميانة معاصر از جنگ جهاني اول تا بهار عربي

  • نوع: ترجمه
  • مولف: ام. اي. مك‌ميلان
  • مترجم: سروش آريا
  • ناشر: نشر مخاطب
  • تعداد صفحات: 299
  • سال انتشار: 1396
تماس
تاريخ خاورميانة معاصر از جنگ جهاني اول تا بهار عربي
تاریخ ایجاد: 1396/05/02 آخرین ویرایش: 1396/05/02 بازدید: 5830

معرفی کتاب تاريخ خاورميانة معاصر از جنگ جهاني اول تا بهار عربي

گم شده در هزارتو: براستي در خاورميانه چه مي‌گذرد؟ اگر در سال‌هاي اخير، اخبار و حوادث خاورميانه را دنبال كرده باشيد احتمالا از كلاف در هم آشفته جنگ ها، جنگ‌هاي نيابتي و انشقاق‌هاي قومي و ملي و انقلاب‌ها و سركوب‌هايي كه اين منطقه را به تشنج واداشته است گيج شده ايد. اما نگران نباشيد، چون در اين حيرت و آشفتگي تنها نيستيد. سياستمداران، نخست وزيران و روساي جمهور نيز گرفتار سرعت حيرت آور و گيج كننده حوادثي هستند كه به فروپاشي نظم قديمي جهان عرب منجر شده و به نظمي جديد فرصت مي‌دهد تا به مرور ظاهر و حاكم شود. خاورميانه پس از بهار عربي پر است از تناقضات، تزاحمات و پيچيدگي‌هايي كه براستي آدمي را به سرگيجه مي‌اندازد. راه گشودن از ميان اين هزارتوي در هم پيچيده قطعا كار آساني نيست. براي مثال سوريه را در نظر بگيريد. جرياني كه از شعارنويسي عليه حكومت اسد توسط چند نوجوان دبيرستاني بر ديوارهاي شهر درعا آغاز شد آنچنان شدتي گرفت كه اينك به يك جنگ داخلي فاجعه بار با تبعات بين المللي بدل شده است. سوريه در ابتدا صرفا شاهد يك نبرد واحد بود: نبرد سوري‌هاي ناراضي عليه حكومت مستقر. اما اينك اين كشور درگير جنگ‌هاي پيچيده و متعددي است. دمشق، شهري كه زماني بر كل جهان عرب حكمراني مي‌كرد، اينك به صحنه ستيزش تمام جريان‌هاي رقيب در خاورميانه بدل شده است: رقابت دموكراسي و ديكتاتوري، رقابت شيعه و سنّي (يا بهتر بگوييم ايران و عربستان سعودي)، رقابت جريانات تندروي نظامي و جريانات ميانه رو و مدني، رقابت مقدّس مآبان و سكولارها، رقابت اعراب و اعراب (يا رقابت ميان عربستان سعودي و قطر). حتي رقابت ميان شرق و غرب چرا كه رقابت قديمي و ظاهرا خفته و خاموش جنگ سرد ميان آمريكا و روسيه بار ديگر در قرن بيست و يكم در سوريه فرصت ظهور و بروز يافته است. در اين بين، گروه‌هاي شبه نظامي نيز در اين معركه به جنگ با يكديگر برخاستند و فضايي پيچيده را پيچيده‌تر كردند و نهايتا ظهور دولت اسلامي عراق و شام(داعش)، جرياني ديگر را نيز به اين گرداب خشم و خشونت اضافه كرد: كرد ها. كردها كه از خود دولتي ندارند، در ميانه تنش و ضد و خورد ديگر گروه‌ها گرفتار شدند. زماني كه داعش به روستاهاي كردي عراق و شمال سوريه يورش برد، كرد‌ها دست به مقاومت و جنگ با اين گروه زدند و بدين ترتيب جبهه‌اي جديد در جنگ گشوده شد. داعش دامنه نبرد و حملات خود را به وراي جبهه‌هاي خاورميانه نيز گسترش داد. حملات «گرگ‌هاي تنها» به اهداف سهل الوصول در شهرهاي كشورهاي غربي، ظاهرا مي‌رفت تا جبهه جديدي را در اين جنگ بگشايد يا حداقل مي‌توان گفت هدف از اين حملات به اهداف غير نظامي در شهرهاي غربي احتمالا ايجاد واكنشي قهر آميز در دولت‌هاي غربي و وارد كردن آن‌ها به معركه خاورميانه بود. تمام اين گروه‌هاي رقيب هر روز در خيابان ها، ميادين و شهرهاي سوريه دست به زد و خورد مي‌زنند و مردم سوريه كه به نوعي از سوي جامعه بين الملل ،كه قادر به پايان دادن به كشتار نبوده است رها شده اند، بايد به تنهايي با مصيب‌هاي خود دست و پنجه نرم كنند. سوري‌ها حتي اگر قادر باشند از مهلكه سوريه بگريزند هنوز هم در امان نيستند. اردوگاه‌هاي پناهجويان به هر چيزي شبيه است به جز مامني براي پناهجويان. هر روز اخبار هولناكي شنيده مي‌شود دال بر اينكه دختران جوان پناهجو در قبال پول حاضر به «ازدواج» با مردان ثروتمند كشورهاي حاشيه خليج فارس مي‌شوند كه بعضا چهار برابر اين دختران سن دارند. اما چنين داستان‌هاي هولناكي با توجه به واقعيت جاري چندان هم حيرت آور نيست. ضروريات حياتي مانند غذا به شدت كمياب هستند (برنامه جهاني غذا در مورد رو به پايان بودن منابعي كه در دسترس دارد هشدار داده است). چنين وضعيتي، ياس و استيصال را به بخشي از واقعيت روزمره صدها هزار خانواده سوري بدل كرده، كه زندگي هايشان در جنگ به كلي ويران شده است. تناقض و تشتت جاري در خاورميانه تنها به سوريه محدود نمي‌شود. در مدخل خليج فارس، جزيره و دولتي بسيار كوچك قرار دارد به نام «بحرين». بحرين به معناي «دو دريا» است و موقعيت استراتژيك اين جزيره در تنگه هرمز، ديرزماني است كه تصاحب آن را به آرزوي امپراتوري‌هاي مختلف، از پرتغال تا عثماني در قرون وسطي و از بريتانيا تا ايالات متحده آمريكا در دوران مدرن بدل كرده است. اين موقعيت استراتژيك موجب شده كه بحرين در طول قرون متمادي، اهميتي در روابط بين الملل كسب كند كه ابدا با وسعت و قدرت آن به عنوان يك دولت، تناسب ندارد. تقريبا يك پنجم از نفت مصرفي جهان، از تنگه هرمز مي‌گذرد. پس جاي تعجب نيست كه ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا در بحرين مستقر شده است تا امنيت اين خط انتقال نفت را تضمين نمايد. اقتصاد جهاني همچنان به نفت وابسته است و اختلال در اين خط انتقال مي‌تواند به معناي مرگ اين اقتصاد باشد، لذا عجيب نيست اگر دولت‌هاي صنعتي و توسعه يافته جهان براي تامين امنيت اين خط انتقال نفت دست به هر اقدامي بزنند. در فوريه سال 2011، تندباد بهار عربي بر بحرين وزيدن گرفت و اين سلطنت كوچك اما مهم را به لرزه انداخت. خاندان «خليفه»، بدون آنكه هرگز محبوبيت خود را به راي عمومي بگذارند، از 1783 بر ساكنين اين جزيره حكومت كرده اند و در سال 2011 مردم بحرين به اين نتيجه رسيدند كه ديگر تحمل اين حكومت را ندارند. در نتيجه، ساكنين بحرين به خيابان‌ها ريخته و در اعتراضي مدني و مسالمت آميز خواستار تغييرات دموكراتيك در كشورشان شدند. اما اين خواسته آن‌ها هرگز اجابت نشد. در چهاردهم ماه مارس 2011، بيش از هزار سرباز سعودي و پانصد سرباز اماراتي به بحرين آمدند تا پادشاه اين جزيره را از خشم مردمش حفظ كنند. خاندان سلطنتي سعودي كه هميشه در مورد حق مردم سوريه براي تعيين آينده و سرنوشتشان چيزي براي گفتن دارد، در مورد همين حق مردم بحرين چيزي براي گفتن نداشت. سركوب اعتراضات مردمي، قاطع و خونين بود. معترضين در حالي كه در چادرهايشان در ميدان لولوي منامه در خواب بودند، توسط نيروهاي سركوب گر درو شدند. حتي بيمارستان‌ها نيز از تعدّي و حملات نيروهاي سركوبگر در امان نبودند. پزشكاني كه به درمان مجروحين مشغول بودند دستگير شده و با احكام سنگين زندان و مجازات روبرو شدند. اين حوادث، متحدين غربي بحرين را در وضعيت دشواري قرار داد. دولت‌هاي غربي به مثابه دموكراسي‌هاي جا افتاده، بهار عربي را به روشني مورد نعت و ستايش قرار داده و بيان مي‌داشتند كه خواهان مشاهده گسترش دموكراسي در منطقه هستند و حتي براي اثبات صداقت خويش، عليه يكي از مخوف‌ترين ديكتاتورهاي منطقه دست به اقدام نظامي زدند. بدين ترتيب، درست زماني كه سربازان سعودي و اماراتي در حال سركوب اعتراضات بحرين بودند، آمريكا، انگلستان و فرانسه در حال تدوين قطعنامه‌اي بودند كه در صورت تصويب در شوراي امنيت، مي‌توانست مردم ليبي را از تعدّي رژيم قذافي حفظ كند. اين قطعنامه، به شماره 1973، تنها چند روز پس از سركوب اعتراضات بحرين، در شوراي امنيت ملل متحد تصويب شد. بدين ترتيب بلافاصله جت‌هاي جنگنده ناتو به پرواز درامده و مواضع حكومت وقت ليبي را مورد حمله قرار دادند. مردم بحرين ممكن است با ديدن حمايت غرب از تلاش‌هاي آزادي خواهانه ملت ليبي عليه رژيم قذافي به اين نتيجه رسيده باشند كه قاعدتا غرب از تلاش‌هاي ايشان نيز حمايت خواهد كرد. اما توالي وقايع نشان مي‌دهد كه اين انتظاري بوده است بيهوده. غرب در مقابل خشونت و سركوب حكومت بحرين عليه مردم آن كشور سكوت كرد. نه قطعنامه شوراي امنيتي در كار بود، نه تحريمي و نه ممنوعيت سفري. با عملكرد هماهنگ لابي‌هاي تحت نفوذ خاندان سلطنتي بحرين، كل ماجرا در رسانه‌هاي شناخته شده بين المللي با سكوت مطلق خبري مواجه شد. بدين ترتيب، سلطان حمد، پادشاه بحرين، بر خلاف بشار اسد و قذافي با موج فراگير نفرت رسانه‌اي در سطح جهان روبرو نشد. تنها شش ماه پس از سركوب خشن تظاهرات مردم بحرين، سلطان حمد به دعوت ديويد كمرون،نخست وزير بريتانيا، به اين كشور سفر كرد. در اين ديدار، دو رهبر در مورد وضعيت سوريه با هم به گفتگو پرداختند، اما هيچ گفتگويي در مورد مساله بحرين انجام نشد. اگر مورد بحرين، تناقض آميز بودن سياست غرب در قبال بهار عربي را نشان داده باشد، اين وقايع تابستان 2013 مصر بود كه اين تناقضات را به شكلي عيان‌تر برملا ساخت. مردم مصر در سال 2011 به خيابان‌هاي قاهره ريختند تا به حكومت حسني مبارك و نظاميان پايان دهند. مصري‌ها نيز به دنبال تغيير بودند و بر خلاف بحريني‌ها در نيل به هدف خويش توفيق يافتند. بدين ترتيب در ماه ژوئن 2012، محمد مرسي از اخوان المسلمين، به نخستين رئيس جمهور منتخب مردم در طول هفت هزار سال تاريخ مصر بدل شد. تقريبا يك سال پس از آن، مصري‌ها مجددا به خيابان‌ها ريختند و اين بار خواستار بركناري مرسي از قدرت شدند. در مقابل، جمعيت‌هايي نيز براي ماندن او در قدرت دست به تظاهرات زدند. در اين ميانه، ارتش كه مستظهر به كمك‌هاي مالي دولت‌هاي عربي حاشيه خليج فارس بود از فرصت پيش آمده براي كسب مجدد قدرت استفاده كرد. ارتش، مرسي را از كار بركنار و دولتي موقت را منصوب كرد كه ابدا سازوكاري دموكراتيك نداشت. پس از آن، سركوب خشن صداهاي مخالف آغاز شد و در آن، آنچنان شدتي به كار گرفته شد كه بايد گفت رژيم بحرين در مقابل سركوبگري ارتش مصر، روسفيد شده است. مجددا غرب در مقابل فجايع مصر سكوت كرد. زماني كه از ويليام هيگ، وزير امور خارجه وقت بريتانيا، در مورد مسائل جاري مصر پرسش شد، او به هر ترفند و حيلتي متوسل شد تا از اعلام موضع صريح در قبال خشونت‌هاي مصر طفره برود. اگر بنا بود دخالت ارتش مصر در سياست آن كشور نوعي «كودتا» تلقي شود، آنگاه واجب مي‌شد كه آمريكا، اروپا و صندوق بين المللي پول، كمك‌هاي هميشگي خود را از قاهره دريغ كنند. اين بدان معنا مي‌بود كه مصر بايد براي كسب كمك‌هاي مالي، به منابعي به جز غرب اتكا كند و اين مي‌توانست به معناي نزديكي تدريجي مصر به روسيه باشد. اين در حالي است كه روسيه همينك نيز در حال گسترش نفوذ خود در خاورميانه بوده و چنين روندي براي غرب ابدا مطلوب نيست. مساله ديگر، رابطه با اسرائيل بود. مصر نخستين دولت عربي است كه با اسرائيل به توافق صلح دست يافته و غرب براي تشويق مصر به امضاي اين توافق، كمك‌هاي مالي و نظامي بسياري به قاهره كرده است. اما حكومت اسرائيل در مورد عزم مرسي و دولت اخوان المسلمين به حفظ روابط صلح آميز با خود عميقا شك داشت. همچنين زمزمه‌ها حاكي از آن بود كه حكومت اسرائيل مايل نيست يكي از متحدين نزديك حماس را در مقام حكومتِ مسلط بر بزرگترين كشور عربي جهان مشاهده كند. اما با حاكم شدن يك دولتِ متكي بر ارتش و خواهان حفظ وضع موجود در قاهره و نيز با محبوس و محاكمه شدن محمد مرسي و ياران حزبي او، تغيير در روابط مصر و اسرائيل به احتمالي دور از ذهن بدل مي‌شد. بدين ترتيب با سر كار آمدن مجدد ارتش در قاهره، ثبات در منطقه تضمين و امنيت مرزهاي جنوبي اسرائيل بار ديگر تامين شد. آشوب در سوريه، سركوب در بحرين و كودتا در مصر تنها سه مثال از تنش‌هاي موجود در منطقه‌اي بي ثبات هستند. مي‌توان مثال‌هاي بيشتري از آشفتگي را در خاورميانه و شمال آفريقا يافت. يمن صحنه كودتايي ديگر بوده و با گسترش آشفتگي و بد كاركردي دولت مركزي، به عرصه جنگ‌هاي نيابتي قدرت‌هاي منطقه بدل شده است. حضور گروه‌هاي شبه نظامي در ليبي آنچنان لجام گسسته است كه در سال 2013 حتي نخست وزير هم از خطر ربوده شدن توسط شبه نظاميان در امان نبود و نهايتا در سال 2015 اين كشور شاهد حضور دو دولت رقيب است. در مقابل اما لبنان حتي يك دولت مستقر هم نداشته و سياستمداران بيروت قادر به توافق براي برگزيدن رئيس جمهور نيستند. حتي بدتر از آن، پاي لبنان به درگيري‌هاي سوريه نيز كشيده شده و در صورت تداوم شرايط فعلي در سوريه بعيد است كه اين كشور از اين بحران جان سالم به در ببرد. عراق نيز درگير آشوب است. در سال 2013 اين كشور شاهد اوج گيري خشونت‌هايي بود كه چيزي كم از يك كابوس تمام عيار نداشت. در تابستان 2014 به نظر مي‌رسيد كه اين كشور به كلي از هم پاشيده است. قلمروي عراق بين كردها در شمال، داعش در مركز و شيعيان در جنوب تقسيم شده و بدين ترتيب، عراق به مثابه يك موجوديت منسجم سياسي كاركرد عملي خود را از دست داده بود. بغداد براي سركوب داعش، چشم به ايران دوخت. و در كنار همه اين آشفتگي‌هاي متاخر كه توجه ما و رسانه‌هاي خبري جهان را به خود جلب كرده است، طويل المدت‌ترين مناقشه منطقه نيز همچنان در جريان است. مناقشه ميان اسرائيل و فلسطينيان كه همچنان در بن بست مزمن خود گرفتار است و درست مانند سال 1948 كه اين دو ملت براي نخستين بار با يكديگر وارد جنگ شدند، چشم انداز نيل به يك توافق، تيره و مبهم به نظر مي‌رسد. اگر تمام اين آشفتگي‌هاي جاري در خاورميانه شما را به طرح اين پرسش واداشته است كه چطور چنين آشفتگي اي آغاز شده و واقعه بعدي احتمالا چه خواهد بود، بهتر است بدانيد كه نبايد پاسخ را در شهرهاي سياسي مهم منطقه مانند بغداد و قاهره و دمشق جست. پاسخ را همچنين نبايد در شهرهاي مقدس منطقه مانند مكه، مدينه و بيت المقدس جست. در واقع پاسخ اساسا در خاورميانه نيست. پاسخ، در شهري در بالكان نهفته است. پاسخ در يك روز آفتابي و تابستاني در سارايووي يك قرن پيش نهفته است. در اين روز و در اين شهر، يك راننده مسيري اشتباه را در پيش گرفت و بدين ترتيب مسير كل تاريخ بشر براي هميشه تغيير كرد.