کتاب های نشر مخاطب - کتاب های تخصصی حقوق و علوم سیاسی

  

چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی

  • نوع: تالیف
  • مولف: سیدجلال دهقانی‌فيروزآبادی
  • مترجم: ...
  • ناشر: نشر مخاطب
  • قطع: وزیری
تماس
چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی
تاریخ ایجاد: 1393/10/28 آخرین ویرایش: 1393/10/30 بازدید: 6730

معرفی کتاب چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی

كتاب «چرخه گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از دولت بازرگان تا دولت روحانی» نوشته سیدجلال دهقانی‌فيروزآبادی، استاد روابط بين‌الملل دانشگاه علامه طباطبايي، به همت نشر مخاطب منتشر شد. در مقدمه كتاب مي خوانيم:
حوزة نظري مطالعات سياست‌خارجي‌ايران نسبت به‌گذشته بسط و گسترش قابل‌ملاحظه‌اي يافته است به گونه‌اي كه در سال‌هاي اخير نظريه‌هاي مختلفي براي تحليل و تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي به كار بسته شده است. اين نظريه‌ها را مي‌توان به دو دستة كلي اثبات‌گرا و فرااثبات‌گرا تقسيم كرد. تفكر غالب در اين حوزه اثبات‌گرايي بوده است. از ميان پارادايم‌هاي نظري اثبات‌گرا نيز، سنت غالب در مطالعه و تحليل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تا اوايل دهة 1380 رئاليسم يا واقع‌گرايي بوده است، به طوري كه بيشتر نويسندگان و تحليل‌گران، به ويژه نويسندگان و تحليل‌گران خارجي، در چارچوب نظريه‌ها و رهيافت‌‌هاي مختلف در اين قالب فكري به واكاوي ماهيت و رفتار سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي مي‌پرداختند.
نظريه‌هاي واقع‌گرايِ تحليل سياست خارجي بازيگر عام هستند. ازاين‌رو، مهم‌ترين ويژگي‌ها و مفروض‌‌هاي نظريه‌‌هاي واقع‌گرا، يكسان‌پنداري كشورها، غفلت از نقش و تأثير قوام‌بخش ساختارهاي غيرمادي و فكري‌ـ فرهنگ، زبان، ايدئولوژي و گفتمان ـ، تمركز بر عقلانيت ابزاري و عدم توجه كافي به عقلانيت ارتباطي و استدلالي در سياست خارجي است. ازاين رو، جمهوري اسلامي نيز به مانند ساير كشورها و دولت‌ها منافع مسلّم برونزا و ارجحيت‌‌هاي پيشيني معيني دارد كه فارغ از ساختارهاي انگاره‌اي و هنجاري در محيط راهبردي بين‌المللي به پي‌گيري و تأمين آنها مي‌پردازد.
كاربست پارادايم واقع‌گرايي، دربرگيرندة همة شاخه‌ها و نحله‌هاي آن،  براي تحليل و تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تحليل‌گر را با نوعي پارادوكس نظري مواجه و به تبع آن به داوري ارزشي و پيش‌داوري وادار مي‌سازد؛ زيرا، از يك طرف، برپايه منطق و مفروض‌‌هاي نظريه‌هاي واقع‌گرا، ساختارهاي غيرمادي مانند فرهنگ، زبان، گفتمان و ايدئولوژي نقش تعيين‌كننده و قوام‌بخش در تدوين، تعريف و اجراي سياست خارجي ندارند. اما از سوي ديگر، ايدئولوژي و ساختارهاي انگاره‌اي و هنجاري عملاً يكي از مهمترين عوامل تعيين‌كنندة سياست خارجي جمهوري اسلامي هستند. اين تناقض‌نما معمولاً واقع‌گرايان را به اين جمع‌بندي و نتيجه‌گيري نظري و ارزشي مي‌رساند بدون آنكه كوچك‌ترين شك و ترديدي نسبت به صحت و صدق گزاره‌ها و مفروضه‌‌هاي واقع‌گرايي روا دارند كه سياست خارجي جمهوري اسلامي را نادرست و ناكام تلقي كنند. در حقيقت، واقع‌گرايي نه تنها دانش و معرفت مشروع در مطالعة سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را تعيين مي‌كند، بلكه رفتار و عملكرد مشروع آن را نيز تعريف مي‌كند.
حال پرسش اساسي اين است كه چگونه مي‌توان بدون افتادن در دام اين معضل فكري و نظري و هرگونه داوري ارزشي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را تحليل و مطالعه كرد. يكي از راه‌حل‌‌هاي ممكن به كارگيري چارچوب‌‌هاي مفهومي مبتني بر نظريه‌‌هاي فرااثبات‌گرا در حوزه روابط بين‌الملل و سياست خارجي است: رويكردهايي كه تعامل عين و ذهن و نقش تكويني و قوام‌بخش ساختارهاي غيرمادي در سياست خارجي را به رسميت مي‌شناسند. براساس اين رهيافت‌ها كه هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي نظريه‌هاي واقع‌گرا را نقد مي‌كنند، دست‌كم مي‌توان در صحت و عموميت گزاره‌ها و قدرت تبيين اين نظريه شك و ترديد روا داشت. به بيان ديگر، نظريه‌‌هاي فرااثبات‌گرا در سياست خارجي افق‌‌هاي جديدي را براي تحليل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مي‌گشايند كه بسيار فراتر از مطالعات سنتي در اين حوزه مي‌رود.
براين اساس، در سال‌هاي اخير در اثر چرخش انتقادي در رشتة روابط بين‌الملل، هژموني اثبات‌گرايي در اين رشته افول كرده است. پيرو اين تحول نظري، چيرگيِ پارادايم واقع‌گرايي بر حوزة مطالعاتي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز با چالش پارادايم‌هاي ديگر مواجه شده است. در اين ميان، نقش و سهمِ سازه‌انگاري بيش از ساير مكاتب نظري بوده است. به گونه‌اي كه از ميانة دهة هشتاد هجري شمسي اين حوزه مطالعاتي تحت تأثير اين مكتب نظري قرار گرفته و در چارچوب آن ادبيات غني‌اي توليد و ترويج شده است. اما، افزون بر اين پارادايم‌ها و مكاتب نظري فرااثبات‌گراي ديگر نيز در توسعة حوزة مطالعاتي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مشاركت و مساهمت داشته‌اند. يكي از اين رهيافت‌هاي نظري نظرية تحليل گفتمان است. گرچه حجم نسبتاً اندكي از ادبيات نظري برپاية اين رويكرد نظري در دست است.
بنابراين، يكي از دغدغه‌‌هاي فكري و دلمشغولي‌‌هاي ذهني نويسنده نيز از آغازين سال‌هاي تدريس درس «سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران» در مقاطع كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكترا، از سال 1375 تاكنون، كاربست اين رهيافت‌‌ نظري در حوزة مطالعاتي تحليل سياست خارجي ايران بوده است. كتاب حاضر، يكي از دستاوردهاي اين تلاش فكري و مشغلة ذهني است كه به مطالعه و تبيين چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي از منظر نظرية تحليل گفتمان مي‌پردازد.
اين بحث نخستين بار در سال 1377 به صورت سخنراني علمي تحت عنوان «گفتمان‌‌هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران» در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي ارائه شد. سپس به عنوان يكي از فصول كتاب «سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران» كه در سال 1378 طرح آن به سازمان سمت پيشنهاد و تصويب شد، منظور گرديد. كتابي كه چاپ نخست آن در سال 1388 منتشر شد و فصل چهارم آن به گفتمان‌هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران اختصاص دارد.
با مرور زمان، آشكار شد كه ظرفيت اين ساحت و سوية سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، بسيار فراتر از يك فصل كتاب بوده و در قالب آن نمي‌توان حق مطلب را به طور شايسته اداء كرد. در نتيجه، تصميم بر آن شد كه مطالب و مباحث در چارچوب يك كتاب مستقل تقديم محافل علمي و دانشگاهي، به ويژه اساتيد و دانشجويان ارجمند حوزه مطالعاتي سياست خارجي ايران شود. اين كتاب با عنوان «تحول گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران» توسط انتشارات مؤسسه روزنامه ايران در سال 1384 چاپ و منتشر شد. اما از آن تاريخ تاكنون تحولات عملي و نظري بسياري در عرصة سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران رخ داده است كه شايستة بررسي گفتماني است. از اين رو، ضرورت داشت كه اين تحولات جديد واكاوي و مطالب پيشين در پرتوِ آنها بازبيني شود، هدفي كه به تأليف و انتشار اثر پيش رو انجاميد.  
جهت ايضاح مطلب و تنوير افكار خوانندگان گرامي، توضيح چند نكته ديگر نيز ضروري است. نخست، هدف اين نوشتار تحليل گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و رفتار آن نيست. تبيين و تشريح علل و عوامل عيني و ذهني يا نظري و عملي تحول و چرخة گفتماني در سياست خارجي ايران نيز مدنظر نمي‌باشد؛ بلكه منظور تبيين گفتمان‌‌ها، واكاوي فرايند تحول و تكامل آن‌ها و سرانجام چرخة بستة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر پاية نظريه يا روش تحليل گفتمان مي‌باشد.
دوم، تعيين دقيق دوره‌‌هاي گفتماني در سياست خارجي ايران اگر غيرممكن نباشد دست كم بسيار دشوار است. چون، اولاً، انتقال از يك گفتمان به گفتمان ديگر دفعتاً و يك روزه صورت نمي‌گيرد؛ بلكه اين عمل انتقال فرآيندي بطئي و تدريجي است. ثانياً، گفتمان‌ها هميشه يك پا در گفتمان پيشين و پاي ديگر در گفتمان پسين خود دارند. ثالثاً، در اثر تنازع و ضديت گفتماني و هويت سيال گفتمان هژموني و تصلب كامل گفتماني حادث نمي‌شود. هر سه ويژگي مرزبندي سفت و سخت گفتمان‌ها را مشكل و حتي ناممكن مي‌سازند. از اين رو، زمان‌بندي گفتماني سياست خارجي ايران با تسامح و تساهل علمي صورت گرفته است. در نتيجه، ممكن است بعضي از دوره‌‌هاي گفتماني با هم تداخل و هم‌پوشي داشته باشند.
سوم، حاكميت يا غلبة يك گفتمان در يك برهه به اين معنا نيست كه اين گفتمان حتماً و صرفاً در اين مقطع زماني نيز تكوين يافته و شكل گرفته است، به گونه‌اي كه ممكن است زمان تكوين و تقويم يك گفتمان ضرورتاً بر زمان هژموني و غلبه آن در سياست خارجي منطبق نباشد. چون، اولاً، گفتمان‌ها نظام‌هاي معنايي و دلالتي هستند كه به مرور زمان تكوين و تكامل مي‌يابند. ثانياً، گفتمان‌ها، پس از تكوين و تكامل، در يك فرآيند تنازع گفتماني به علتِ در دسترس بودن بيشتر و مفصل‌بندي بهتر به منزلت هژمونيك نسبي در سياست خارجي دست مي‌يابند.
چهارم، هژموني يك گفتمان در يك دوره از سياست خارجي به مثابة نبود گفتمان‌ها يا خرده‌گفتمان‌هاي رقيبِ ديگر نيست. چون، بر پاية تحليل گفتمان، اولاً هژموني گفتماني به منزلة تصلب گفتماني نيست؛ ثانياً با توجه به ضديت و منازعة گفتمان‌ها در ميدان گفتماني همواره پادگفتمان‌هايِ گفتمان غالب در عرصة سياست خارجي حضور دارند و به رقابت با آن مي‌پردازند. دست‌كم تاريخ تحول گفتماني در سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي اين ادعا را تأييد مي‌كند، به گونه‌اي كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران شاهد چرخة گفتماني بوده است؛ پديده‌اي كه موضوع مطالعة اين كتاب مي‌باشد.
پنجم، نزديك به ده سال از انتشار كتاب «تحول گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در سال 1384» مي‌گذرد. در طول اين سال‌ها از نقد و نقطه‌نظرات اساتيد و دانشجويان بسياري بهره‌مند شده‌ام كه نقش بسزايي در تكامل بحث‌ها در اثر پيش رو داشته است. بر خود لازم مي‌دانم مراتب قدرداني خود از آنان را ابراز دارم.
ششم، آنچه در پيش‌روست، همان گونه كه در سطور قبل آمد، اثري متفاوت از كتاب پيش‌گفته است؛ چون افزون بر بازنگري بعضي از مباحث، دو دورة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در قالب دو فصل نيز برآن افزوده شده است. به گونه‌اي كه گفتمان اصول‌گرايي عدالت‌محور و گفتمان اعتدال‌گرايي در فصل‌هاي هشتم و نهم تحليل و تبيين شده‌اند. نتايج مباحث نيز بر پاية چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تدوين و تبيين شده است.
در فرايند انقلاب اسلامي، گفتماني هژمونيك شكل گرفت كه ريشه در سنت و مكتب اسلام شيعي داشت. اين گفتمان انقلابي به بازتعريف بنيادي در حوزة سياست داخلي و خارجي پرداخت و معيارهاي متفاوتي را براي تعريف و تعيين «خود» و «دگر» در عرصه ملي و فراملي ارائه داد. از سوي ديگر، گفتمان مسلط و غالب جهاني را به چالش طلبيد و نظم و نسق حاكم بر مناسبات و روابط بين‌المللي را مورد ترديد و تهديد قرار داد و كانون‌‌هاي متعدد مقاومت را در برابر قدرت هژمونيك جهاني بسيج كرد و متغيرهاي نويني را وارد صحنه سياست بين‌الملل كرد. در نتيجه، در بطن گفتمان انقلاب اسلامي، گفتمان‌‌هاي متمايز سياست خارجي متولد شد كه در چارچوب آن رفتار سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران شكل گرفت.
گفتمان انقلاب اسلامي در طول زمان دستخوش تغيير و تحول شد و در دوران‌‌هاي مختلف بر سيما و مشربي متفاوت ظاهر شد. به دنبال تحولات ابرگفتمان انقلاب اسلامي، خرده‌گفتمان‌‌هاي سياست خارجي نيز دچار دگرگوني و دگرديسي شدند. هر يك از اين گفتمان‌ها، براساس «نظام صدق» حاكم بر جامعه، بر كانون‌ها، دقايق و عناصر خاصي ابتناء يافت و مفاهيم كانوني و كليدي را در بستر گفتماني خود بازتعريف كرد.
بنابراين، در طول 36 سال گذشته، گفتمان‌‌هاي مختلف سياست خارجي ظهور كردند كه به صور مختلفي سياست خارجي جمهوري اسلامي و عناصر آن را تحت تأثير قرار دادند، به گونه‌اي كه دال‌هايي همچون منافع ملي، قدرت و امنيت ملي، هويت ملي، و نظام بين‌الملل در بستر هر يك از اين گفتمان‌ها معاني و مدلول‌‌هاي متفاوتي يافتند.
فراتر از اين، تحولات و تغييرات گفتماني تنها در حوزة گفتماني باقي نماندند، بلكه تأثيرات شگرفي نيز در رفتار سياست خارجي برجاي نهادند. به ديگر سخن، تحول در حوزة گفتمان‌‌هاي سياست خارجي موجب تغيير و تحول در رفتار سياست خارجي نيز شد.
از اين رو، براي درك و فهم سويه‌ها و درونمايه‌‌هاي سياست خارجي نظام سياسي برآمده از انقلاب اسلامي، تحليل و تبيين تشكل‌‌هاي گفتماني و نيز گفتمان غالب در هر دوران ضروري است. به بيان ديگر، تحولات سياست خارجي تابعي از تحولات گفتماني در بستر اجتماعي‌ ـ‌ سياسي خاصم بوده است كه پيامدها و بازتاب‌‌هاي متفاوتي در سياست خارجي داشته است. بنابراين، براي شناخت و درك ماهيت و رفتار سياست خارجي جمهوري اسلامي در سال‌‌هاي گذشته، توضيح و فهم گفتمان‌‌هاي غالب در آن ضرورت دارد.
اما، با وجود اين، اين كتاب درصدد تبيين عيني ريشه‌ها و منابع گفتمان‌‌هاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيست. توضيح چگونگي تأثيرگذاري گفتمان‌‌هاي مختلف بر رفتار سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي و تحليل دوره‌‌هاي گفتماني آن نيز مدنظر نمي‌باشد. همچنين، تعامل و ترابط گفتمان‌ها با عوامل و عناصر و متغيرهاي غيرگفتماني (نهادها، حوادث سياسي، فرايندهاي اقتصادي، ساختار و فرايند نظام بين‌الملل و موقعيت ژئوپلتيكي) نيز مورد بحث و بررسي قرار نمي‌گيرند. رابطه بين «عين» و «ذهن» يا «ارزش» و «واقعيت» نيز كه يكي از موضوعات مهم در مطالعات روابط بين‌الملل و سياست خارجي است، در اينجا موضوع مطالعه نيست. علت‌يابي چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز مدنظر نيست.
موضوع اصلي در اين نوشتار، تعيين و تعريف گفتمان‌‌هاي مختلف سياست خارجي در جمهوري اسلامي ايران و سير تحول آن‌ها در چارچوب يك چرخة گفتماني بسته است، به‌گونه‌اي‌كه مركز ثقل، كانون و دقايق و عناصر هر يك از گفتمان‌ها توصيف و توضيح داده مي‌شوند. در حقيقت، هدف پاسخگويي به اين سؤال است كه در طول حيات جمهوري اسلامي، چه گفتمان‌هايي در سياست خارجي ايران ظهور كرده‌اند و چه تحولات گفتماني در قالب چرخة گفتماني در آن رخ داده‌اند؟ طبعاً، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري مستلزم جوابگويي به سؤالات فرعي و جزئي ديگري است كه ناظر بر ابعاد و جنبه‌‌هاي متعدد و عناصر گوناگون هر يك از اين گفتمان‌ها به معناي نظام معنايي خاص مي‌باشد: مركز ثقل و دال متعالي اين گفتمان‌ها چيست؟ مهم‌ترين ويژگي‌‌هاي اين گفتمان‌ها كدامند؟ عناصر و دقايق اين گفتمان‌ها كدامند؟ مفاهيم و دال‌هاي دولت‌ـ ملت و نظام بين‌الملل بر چه معنا و مدلولي دلالت دارند؟ آيا تحولات و تغييرات گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي، تحول «از» يك گفتمان به گفتمان ديگر بوده است يا تغيير «در» گفتمان مي‌باشد؟ آيا سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دچار گسست گفتماني شده است؟ وجوه اشتراك و افتراق اين گفتمان‌ها كدامند؟ فرآيند چرخة گفتماني در سياست خارجي ايران چگونه بوده است؟
تجزيه و تحليل تحول و چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در نه فصل ارائه مي‌شود. در فصل اول، چارچوب نظري و تحليلي كتاب در قالب نظريه تحليل گفتمان تبيين مي‌گردد، چون نظريه‌‌هاي جريان اصليِ اثبات‌گرا قادر نيستند فرايند تحول گفتماني در سياست خارجي ايران را توضيح دهند. فصل دوم به واكاوي كلان گفتمان ملت‌گرايي ليبرال مي‌پردازد كه بر سياست خارجي دولت موقت حاكم بود و تا عزل بني‌صدر در اول تيرماه 1360 به‌طور نسبي استمرار يافت. در فصل سوم، ابرگفتمان اسلام‌گرايي توضيح داده مي‌شود. اسلام‌گرايي نخست، به صورت پادگفتمان ملت‌گرايي ليبرال، بين سال‌‌هاي 1357 تا 1360، در عرصة گفتماني سياست خارجي ايران ظهور كرد؛ سپس در سال 1360 تاكنون در هيأت و هيبت خرده‌گفتمان‌‌هاي مختلف بر سياست خارجي خارجي جمهوري اسلامي حاكم بوده است.
موضوع فصل چهارم، تبيين آرمان‌گرايي به‌عنوان يكي از خرده‌گفتمان‌‌هاي اسلام‌گرايي است. آرمان‌گرايي اسلامي از پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 1357 تا بركناري بني‌صدر در اول تيرماه 1360 به‌عنوان پادگفتمان ملت‌گرايي ليبرال مطرح شد. از اين تاريخ تا اواسط سال 1363 نيز به‌صورت مهم‌ترين گفتمان در سياست خارجي ايران درآمد. مصلحت‌گرايي، دومين خرده‌گفتمان اسلام‌گرايي است كه در فصل پنجم مورد بحث و بررسي قرار مي‌گيرد. اين گفتمان، پس از پيروزي‌‌هاي سرنوشت‌ساز جمهوري اسلامي در نبرد با نيروهاي رژيم بعث عراق و حمايت علني دو ابرقدرت و ساير كشورهاي بزرگ از عراق مطرح گرديد و تا پايان جنگ ادامه يافت.
فصل ششم به تجزيه و تحليل يكي ديگر از خرده‌گفتمان‌‌هاي اسلام‌گرايي يعني واقع‌گرايي اسلامي اختصاص دارد. اين گفتمان كه در درون اسلام‌گرايي شكل گرفت، در دوران موسوم به سازندگي به جايگاه برتر در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دست يافت. در فصل هفتم، خرده‌گفتمان صلح‌گرايي مردم‌سالار شرح داده مي‌شود. صلح‌گرايي مردم‌سالار، گفتمان غالب سياست خارجي ايران در دو دورة رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي به عنوان دوران اصلاحات بوده است. فصل هشتم به تبيين گفتمان حاكم بر سياست خارجي دولت نهم و دهم تحت عنوان اصول‌گرايي عدالت محور مي‌پردازد. سرانجام، نهمين فصل گفتمان اعتدال‌گرايي حاكم بر سياست خارجي دولت يازدهم را تبيين و تحليل مي‌كند. در نتيجه‌گيري نيز گزاره‌‌هاي منطقي از مباحث مطرح شده در فصل‌‌هاي كتاب كه سير تحول و چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را نشان مي‌دهد، استنتاج مي‌شود.